شرحی بر دعای خمس عشر- مناجات هفتم مطیعین

محقق: فاطمه پورشفیع

تابستان 95
تقدیم به روح مطهّر معصومین علیه السلام

مقدمه:
از بزرگترین نعمتهای خداوند بر بنده اش در خواست است ، تقاضا است ، خواستن است پس بنده وقتی از خداوند چیزی بخواهد، علل و اسباب رسیدن به این در خواست را باید آماده کرده باشد ؛که آن خود شناسی و خداشناسی است.
اعمال صالح ، ایمان ، تقوی ، درجاتی در دنیا دارند که لیاقت را برای انسان رقم می زند و این صفات گزینه های خوبی هستند برای رسیدن به مطلوب که آنهم درخواست از خداوند است؛ ولی گاهی گناه ضعف اعتقادی را بوجود می آورد و براین اساس لیاقت وجودی کم شده و استجابت دعا را طولانی می کند. هرچه استجابت دعا طولانی شود و انسان به جواب در خواست خود نرسد تخفیف در گناهان حاصل می گردد که بزرگترین نعمت است؛ دراین حین نتیجتأ انسان بخود می آید و متوجه اعمال خود می گردد و وزنه اعمال خود را می سنجید.آنچه مسلم است تکامل بشریت در کشف فلسفۀ آفرینش و پیاده کردن پیام دین در زندگی است.
امام صادق(ع) در تبیین جنود عقل و جهل می فرماید: ” والدّعا ضدّهُ الاستنکاف"دعا و ضد آن خود داری است( کافی ج1 ص23ح14)
دعا از جنود عقل است، عقل انسان را نیازمند مطلق می بیند ولذا اورا به عبودیت کمال مطلق دعوت می نماید تا با عبادت و پرستش الهی به عنایت و رحمت الهی برسد، از این رو پیشوایان دین به دلیل بالاترین مراتب عقل و معرفت پیش ازدیگران خود را نیازمند به خدا می دانستند پس به دعا اهتمام داشتند که دعای خمس عشر از آن جمله است،که در ابتداء حس عبودیت فرد نسبت به آفریدگار شکل گرفته و بتدریج رشد می یابد تا در مرحله زهد بهره گیری از رحمتهای الهی را به اوج خود برساند. در باره این دعا باید گفت: دعای خمس عشر پله مبارزاتی نفسانی دربرابرقوای شهویه و بهیمیه وغضبیه است که مسمای آن جهاد با نفس که همان جهاد مرکب است.دعای خمس عشر سیر آفاقی و انفسی بشر بسوی قرب الهی است.
دعای خمس عشر ، پانزده مناجات عرفانی ، اخلاقی ، رفتاری و گفتاری و آموزشی در جهت ارتقاء بشریّت از امام سجاد (ع)است :
سند مناجات خمس عشر در کتاب‌های الصحیفة الثانیة السجادیة، بحارالانوارو مفاتیح الجنان آمده است. علامه مجلسی می‌گوید: «این مناجات را در برخی از کتاب‌های اصحاب دیدم که از امام سجاد (ع) روایت کرده‌اند»؛ در حالی که ایشان نامی از آن کتاب‌ها نبرده و سند روایت را هم نقل نکرده است. شیخ حرّ عاملی نیز در «الصحیفة الثانیة السجادیة» این مناجات پانزده‌گانه را از دعاهای سجادیه دانسته و بدون هیچ تردیدی به امام سجاد (ع) نسبت داده است. روایت مناجات خمس عشر مرسل است، و مطالب و مفاهیم موجود در این مناجات‌ها با اصول و آموزه‌های قرآنی و دعاهای مأثور دیگر موافق است.
محمد تقی بن مقصود علی اصفهانی،(۱۰۰۳-۱۰۷۰ق) مشهور به مجلسی اول، پدر علامه مجلسی و از علمای شیعه در قرن یازدهم قمری. از وی آثاری چون روضة المتقین و لوامع صاحبقرانی برجای مانده است، مجلسی در اصفهان و نجف تحصیل کرد، وی در مسجد جامع اصفهان به تدریس علوم دینی مشغول بود و پس از استادانش شیخ بهائی و میر داماد، در این مسجد نماز جمعه اقامه می‌کرد.
محمد تقی مجلسی پدر علامه مجلسی ـ می‌گوید: «شایسته است که سالک الی الله مداومت بر خواندن مناجات خمس عشر داشته باشد»بعضی از شاگردان سید علی طباطبایی صاحب ریاض از قول وی نقل می‌کردند که ایشان دائما می‌گفت: من چندین سال است که بر قرائت این مناجات مداومت دارم و بر اثر قرائت این مناجات‌ها، خداوند بر قلب من انوار حکمت، معرفت و محبت را تابانده است به صورتی که قابل شمارش نیست و من این مناجات‌ها را در استجابت دعا تجربه نموده‌ام، و سالکان و عبادت کنندگان بر قرائت این مناجات مداومت می‌کنند.جالب اینکه این دعا از جمعه شروع می شود به ترتیب تا پانزده روز طول می کشد و در جمعه پانزدهم پایان می یابد.پس به امید خداوند در معنا دعای خمس عشر وارد می شویم:
1- مناجات التائبین : آموزش توبه برای حفظ عزّت در دنیا
2-مناجات الشاکین: آموزش رفع شبهات و شکایت از نفس أماره که راه توبه را بر انسان بسته.
3- مناجات الخائفین : آموزش خوف از خداوند از بحرانهای رذائل عقیدتی و اخلاقی
4- مناجات الراجین :آموزش امید در برابر خوف الهی، امیدی که پناهش جز خدا کسی دیگر نیست. امیدی که اگر هست باید با خوف همراه باشد.
5- مناجات الراغبین:آموزش رغبت به دین وبی رغبتی به دنیا. که رغبت به دنیا جزء عصیان و طغیان چیزی برای بشر به ارمغان نمی آورد.
6- مناجات الشاکرین: آموزش شکر گذاری از خداوند سبحان.
7- مناجات المطیعین: آموزش طاعت بندگی از نیّت تا عمل.
8- مناجات المریدین: آموزش واقعی مرید و مراد که بیراه رفتن ، هلاکت ابدی دارد.
9- مناجات المحبین: آموزش بندگی خالصانه در برابر خداوند.
10- مناجات المتوّسلین : شناخت اسباب - وسیله قرب “کتاب الله و عترت"برای دوری از انحرافات
11- مناجات المفتقرین : دواء و درمان و آموزش برای کسانیکه نیاز روحی و جسمی دارند ولی نمی دانند.
12- مناجات العارفین : آموزش و پاسخ به شبهات و مبارزه با عرفانهای کاذب نه زهد تنها.
13- مناجات الذاکرین: آموزش ذکر و مفهوم آن.
14- مناجات المعتصمین: آموزش سوار شدن بر کشتی نجات با ریسمان الهی
15- مناجات الزاهدین: آموزش زهد و دوری از رهابیت .

فهرست مطالب مناجات هفتم:
• دل شگفت انگیز ترین عضوانسان
• حُجب چیست؟
• انواع دل
• آنچه دل را زنده میکند یا صیقل می دهد
• دوری از افکار باطل
• مراء شعبه اوّل شک
• تفاوت مراء با جدال
• خود باختگی و هراس
• تردید سومین شعبه شک
• چهارمین شعبه شک
• نتایج شعبه شک
• اهل بیت کشتی نجات
• باقیات و صالحات

السّابعه: «مُناجات المُطیعین للَّهِ»

هفتم: مناجات فرمانبرداران خدا
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بنام خداى بخشاینده مهربان

اَللَّهُمَّ اَلْهِمْنا طاعَتَکَ، وَجَنِّبْنا مَعْصِیَتَکَ، وَیَسِّرْ لَنا بُلُوغَ ما
خدایا طاعتت را بر ما الهام کن و از نافرمانیت ما را دور کن و آسان کن بر ما راه رسیدن بدانچه

نَتَمَنّى‏ مِنْ‏
ابْتِغآءِ رِضْوانِکَ، وَاَحْلِلْنا بُحْبُوحَهَ جِنانِکَ، وَاقْشَعْ عَنْ بَصآئِرِنا
آرزومندیم از تحصیل آنچه موجب خوشنودى تو است و ما را در وسط بهشتهایت جاى ده و پراکنده ساز از پیش دیدگان ما

سَحابَ الْأِرْتِیابِ، وَاکْشِفْ عَنْ قُلُوبِنا اَغْشِیَهَ الْمِرْیَهِ وَالْحِجابِ،
ابرهاى شک و شبهه را و بردار از دلهاى ما پرده‏هاى تردید و تاریکى را

شرح این فراز:
شک و تردید زمانی به اوج خود می رسد که انسان طاعت خدا را فراموش نماید ونافرمانی خدا را در زندگی دنیا ادامه دهد.شبهات نیاز به کسب علم و بصیرت دارد و اگر بصیرت نباشد شک و تردید و شبهات انسان را از پا در می آورد وانسان در کوری وضلالت غوطه ور خواهد شد.
امّا کنترل دل یا قلب؛ قلب را از آن جهت قلب یا دل می گویند که منقلب و دگرگون می شود . حکایت دل حکایت پری است که در یک دشت به بیخ درختی آویخته شده و باد آنرا زیرو رو می کند (شیخ الرئیس ابو علی سینا)قلب ادراک می کند و مغز واسطه ادراک است . پیامبر(ص) می فرماید: هرگاه دل انسان پاک باشد ، بدنش نیز پاک می شود و هر گاه دلش ناپاک باشد بدنش نیز نا پاک گردد. دل مایه هایی از حکمت دارد.حال حکمتهایی از امام علی در نهج البلاغه:
شگفت انگیزترین عضو انسان ، دل اوست و دل مایه هائی از حکمت و مایه هائی از ضد حکمت دارد:
الف: اگر امید و آرزو به آن دست دهد ،طمع خوارش گرداند.
ب: اگر طمع در آن سر بر دارد، آزمندی نابودش کند.
پ:اگر نومیدی بر آن مسلط شود ، اندوه وی را بکشد.
ج: اگر خشم بر وی عارض شود ، کینه لبریزش کند.
چ: اگر خشنودی یارش شود، احتیاط را از یاد ببرد.
خ: اگر ترس آن را در رسد ،پروا و حذر کردن او را گرفتار خود سازد.
د: اگر امنیت او را غلبه کند، غفلت آنرا در یابد.
ذ: اگر نعمت به سراغش آید ، غرور و نخوت آنرا فرو برد.
ص: اگر مصیبتی به او برسد ،بیتابی را ردایش گرداند .
ض: اگر به مالی برسد ، آنرا به طغیان در اندازد.
ع: اگر تهیدستی آزارش دهد ، گرفتاری او را بخودش مشغول سازد.
غ: اگر گرسنگی بر او سخت گیرد، از ضعف زمین گیر شود.
ک: اگر سیری او را از حدّ بگذرد، پُری شکم او را به رنج افکند.
ن: هر تفریطی برایش زیانبار است و هر افراطی برایش تباهی آفرین.
حُجُب چیست آیا آنرا می شناسیم؟ حُجُب مانع رسیدن به کمال انسانی است پس بایداز طریق علم و بصیرت آنها را کنار زد زیرا دلها ظرف خدایند و در این ظرف نباید آلودگیها رخنه کند. خداوند متعال در زمین ظرفهایی دارد که محبوترین آن ظرفی است که صاف و نازک و سخت باشد . این ظرفها همان دلهاست ؛ دل سخت دلی است که حق بگوید و در راه حق از سرزنش هیچ سرزنشگری نهراسد و دل صاف از زنگار گناهان صاف است.
إنّ الله تبارک و تعالی : لا ینظر الی صُوَرکم و لا الی اموالکم و لکن ینظر الی قلوبکم وأعمالکم؛ خداوند تعالی به چهره ها و دارائیهای شما نمی نگرد بلکه به دلها و کرده های شما می نگرد.(رسول اکرم(ص) در المیزان باب دل)
پیامبر می فرماید: دلی که در آن ایمان هست و قرآن نیست (مانند خرما خوش طعم ولی عطر ندارد). دلی که در آن هم ایمان است و هم قرآن(مانند مشکدان که اگر سرش را باز کنی خوشبوست و اگر هم ببندی باز خوشبوست). دلی که در آن قرآن هست و ایمان نیست(مانند إشنان خوشبو ولی بدطعم) اين گياه از نظر خوشخوراكي ارزش كمي داشته و بيشتر مورد علاقه ي شتر مي باشد. بز و گوسفند از اندام هاي خشك گياه به مقدار كم مورد استفاده قرار مي دهد.. ودلی که درآن نه قرآن است و نه ایمان( مانند حنظل بدبو و بد طعم) حنظل یا هدوانه ابوجهل میوه ای می باشد که شبیه به هنداونه است در ابعاد بسیار کوچکتر که طعمی تلخ دارد که در زبان فارسی آن را خربزه ی روباه , کدوی تلخ , سیب تلخ و در عربی حنظل می نامند..(همان)
هیچ بنده ای نیست جز اینکه دو چشم در صورت اوست که با آنها امور دنیا را می بیند و دو چشم در دلش که با آنها امور آخرت را مشاهده می کند و هر گاه خداوند خوبی بنده ای را بخواهد دو چشم دل او را می گشاید که بوسیله آنها وعده های غیبی او را می بیند و به غیب علی الغیب ایمان می آورد.
امام علی(ع) در نهج البلاغه می فرماید: هر وقت دلها روی آوردنی است و شاد است باید دانست که فرشته به او نزدیک می شود پس به انجام مستحبات تمایل یابد و هر گاه دل پشت کرد در این هنگام شیطان به او نزدیک شده و به انجام فرائض بسنده می کند.
انواع دل یا قلب: قلب سلیم دینداری بدور از شک و خواهش نفس و عمل بدون شهرت طلبی و خودنمائی.
قلب مطمئنه: « ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی»الفجر: “27و30″
قلب مطمئنه قلبی است که با یاد خداوند دل را آرام می کند . دل در این حالت به دنبال حقّ می گردد و چون به آن رسید آرام و قرار می گیرد .
قلب یا دل أماره بالسوء«إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ » یوسف: ۵۳
نفسی است که انسان را به سوی زشتیها وشهوات می کشاند مگر خداوند بنده را دوست داشته باشد وبه او رحم کند.
نفس لوامه: « وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ» القیامه: ۲
(و به نفس سرزنشگر سوگند! (که پس از مرگ زنده می‌گردید و رستاخیز حق است)
شرح صدر:از پیامبر (ص) سوال شد : شرح صدر چیست؟ فرمودند : نوری است که خدا در دل مؤمن می افکند و بدان سبب سینه اش فراخ می شود. عرض کردند : آیا برای شناخت آن نشانه ای وجود دارد؟ فرمود آری روی آوردن به سرای جاودانی و دوری گزیدن از سرای پوچی و فریب و آماده شدن برای مرگ پیش از فرا رسیدن آن.
طبع القلب:یطبع الله علی کُلّ قلب متکبّر جبّار (غافر/35) نطبع علی قلوب المعتدین(یونس 74) یطبع الله علی قلوب الذّین لا یعلمون(روم 59) یطبع الله علی قلوب الکافرین(اعراف 101)
پیامبر(ص)می فرماید: مُهر زن،به ستون عرش آویزان است و هرگاه حرمتی شکسته شود و به گناهان عمل گردد و بخدا گستاخی شود خداوند تعالی بوسیله فرستادن مهر زن ، دل چنین شخصی را مهر می زند.(کنزالعمال)
{هنگامی که عمر بن سعد سپاهیان خود را برای جنگ با امام حسین(ع) بسیج کرد و از هر سو آن حضرت را حلقه وار در میان گرفتند ، امام (ع) به سوی دشمن بیرون آمد و آنها را به سکوت دعوت کرد امّا خاموش نشدند تا جائی که حضرت به آنها فرمود : وای بر شما ، شما را چه زیان که به من گوش دهید و گفتار مرا که به راه راستتان فرا می خوانم بشنوید …همه شما از من نافرمانی می کنید و به سخنان من گوش نمی دهید زیرا شکمهایتان از حرام پر شده و دلهایتان مهر خورده است.}طبع علی قلوبکم)
ختم القلب:امام رضا(ع) در باره ” ختم الله” می فرماید : ختم مهر زدن است بر دلهای کافران به کیفر کفرشان ” ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم……..(بقره 7)(عیون الاخبار الرضا)
عمی القلب:پیامبر(ص) می فرماید کورترین گمراهی بعد از هدایت است و بدترین کوری کوری دل است .من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة أعمی و أضلّ سبیلا(اسراء72)امام رضا(ع) می فرماید ” أعمی عن الحقایق الموجودة” از دیدن حقایق هستی (نور الثقلین )کور عاجز است.
زیغ القلب:انحراف دل ، ربنّا لا تُزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه….. (آل عمران 8)
امام کاظم (ع) می فرماید: خدای عزّوجل از مردمی درستکار حکایت کرده است که گفتند ؛ ای پروردگار ما دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان زیرا آنها می دانستند که دلها منحرف می شوند و به کوری و هلاکت خود باز می گردند (تحف العقول)
امام علی(ع) در نهج البلاغه در بر حذر داشتن از فتنه ها ؛ می فرماید: آنگاه پس از این فتنۀ آغازین ، فتنه ای سخت و شکننده و پر شتاب پیش خواهد آمد که بر اثر آن برخی دلهای راست و استوار منحرف می شوند و برخی مردان به سلامت مانده گمراه می گردند.
قلب قسی:ثم قست قلوبکم….؛ امام باقر (ع) خداوند را برای دلها و بدنها کیفر هائی است ،تنگی در معیشت و سستی در عبادت و به هیچ بنده ای کیفری بزرگتر از سختدلی چشانده نشده است. (تحف العقول)
ای جوان بشنو از پیامبر در سفارش به امام حسن(ع) در نهج البلاغه؛ دل جوان در حقیقت همچون زمین خالی و بایری است که هر تخمی در آن افکنده شود می پذیرش . از این رو پیش از آن که دلت سخت گردد و اندیشه ات مشغول و گرفتار شود به تربیت تو مبادرت کردم.
امام علی(ع) در علل الشرایع می فرماید: اشکها نخشکند مگر به سبب سخت شدن دلها و دلها سخت نشد مگر به سبب فزونی گناهان .
پیامبر(ص)فرمودند: ترک عبادت دل را سخت می کند وامید به زندگی همیشگی و بسیاری مال و ثروت مایه تباهی دین و سختی دل است و شرکت نکردن در نماز جمعه بیش از سه نماز از روی بی اعتنایی ، مهر بر دل خواهد شد.
امام علی(ع)در نهج البلاغه می فرماید: هر کس عاشق چیزی شود ، دیده اش را کور گرداند و دلش رابیمار . در نتیجه با چشمی عیب ناک بنگرد و با گوش ناشنوا بشنود ، شهوتها خرد او را ازهم درد و دنیا دلش را بمیراند.
آنچه دل را زنده می کند، ما یحیی القلب:
امام علی(ع) در سفارش به فرزند بزرگوارش امام حسن مجتبی (ع)در خطبه31 نهج البلاغه می فرماید : دل خویش را با موعظه زنده کن و با برکندن از دنیا بمیران. أحی قلبم بالموعظه وأمته بالزّهادة-
امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: برشما باد اندیشیدن که آن زنده کننده دل شخص با بصیرت است و کلیدهای آن، درهای حکمت است. لقمان در اندرز به فرزندش : فرزندم با دانشمندان بنشین و زانو به زانوی آنان بزن زیرا خدای عزوجل همچنانکه زمین را با بارش آسمان حیات می بخشد دلها را با نور حکمت زنده می کند.(بحارالانوار)
آنچه دل را صیقل می دهد؛ مایجلّی القلب:
امام صادق(ع) می فرماید :دلها نیز همچون مس زنگار می بندند پس آنها را با استغفار صیقل دهید .
امام علی(ع) می فرماید:قر آن اندرز است و صیقل دل – یاد خدا با قرائت قرآن

وَاَزْهِقِ الْباطِلَ عَنْ ضَمآئِرِنا، وَاَثْبِتِ الْحَقَّ فى‏ سَرآئِرِنا، فَاِنَ‏
و دور کن باطل را از نهاد ما و پابرجا کن حق را در درون ما زیرا این‏
الشُّکوُکَ وَالظُّنُونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ، وَمُکَدِّرَهٌ لِصَفْوِ الْمَنایِح ِ وَالْمِنَنِ،
شک و تردیدها و گمانها فتنه‏انگیز و تیره کننده عطاها و بخششهاى زلال و صافى است
شرح این فراز:
دوری از کردارورفتار و افکار باطل ، در امور سیاسی و اقتصادی و دینی و و….. برهر فرد مسلمانی واجب است.
امام علی(ع) فرمودند : دلهای خود را ازچرک گناهان پاک کنید تا حسنات دو برابر شوند .جانهای خود را از کینه پاک کنید زیرا کینه مرضی مسری است . پیامبر(ص) می فرماید : چهار چیز مایۀ تباهی دلهاست ، خلوت کردن با زنان ، گوش کردن به حرفهای آنان ، عمل کردن به رأی و نظر آنان و همنشینی با مردگان ، عرض شد : همنشینی با مردگان چیست؟ فرمود : همنشینی با هر شخصی که گمراه از ایمان و منحرف از احکام الهی باشد (امالی شیخ طوسی)
شک بر چهار شعبه است : 1- جدال بیهوده ، هول و هراس ، دو دلی وتسلیم، اگر کسی به جدال بیهوده عادت کند هیچ گاه شبش به صبح نرسد و همیشه در تاریکی شک بماند و به روشنی یقین نرسد.2- هر گاه از کارهایی که در پیش دارد بهراسد ، عقب نشینی کند و گامی به پیش ننهد.3- هرکه در تردید و دو دلی بسر برد ، لگد کوب سمهای شیطان شود . 3- هر که به حوادث هلاکت بار دنیا و آخرت تن دهد در دنیا و در دنیا و آخرت به هلاکت رسد.حال توضیحاتی از استاد مصباح یزدی:
مراء، شعبه اول شک:
التَّمَارِي؛ «تماري» باب تفاعل از مراء است. گاهي انسان در مقام شناخت حقيقت است، اما چنان حالت مراء براي او ملکه مي‌شود که ديگر موفق به ادامه تحقيق خود نمي‌شود و به نتيجه نمي‌رسد. كسي كه در مقام تحقيق برمي‌آيد بايد شقوق مختلف مسأله مورد تحقيق را بررسي کند و براي هر يک از آنها به دنبال دليل باشد و اگر شبهه‌اي دارد سؤال کند. اين روش هيچ اشكالي ندارد و اين سؤال و جواب‌ها تتمه تحقيق محسوب مي‌شود. اما وقتي كسي بنا بگذارد بر اين‌كه با هر کس بحث مي‌كند سعي كند حرف او را رد كند و در سخن او تشكيك كند، اين حالت كم‌كم براي او ملكه مي‌شود و هميشه سعي او بر اين است که هر حرفي را ابطال کند. به اين کار «مراء» گويند.
يکي از ويژگي‌هاي روح آدمي که در عرصه‌هاي مختلف ظهور پيدا مي‌کند اين است که وقتي روي انجام کاري تمرکز پيدا کند و آن را تکرار کند، کم‌کم روح او با آن کار انس مي‌گيرد و ترک آن کار براي او سخت مي‌شود. اين حالت در امور طبيعي و مادي محسوس‌تر است. کسي که براي بار اول سيگار مي‌کشد وقتي دود تلخ سيگار وارد حلق او مي‌شود به سرفه مي‌افتد و ناراحت مي‌شود. اما چند مرتبه که اين کار را تکرار کرد کم‌کم تلخي آن را احساس نمي‌کند و به آن عادت مي‌کند، به گونه‌اي که اگر سيگار به او نرسد گويا گمشده‌اي دارد.
در امور روحي، رواني و اخلاقي هم چنين خصلتي وجود دارد. در روايات آمده است که: «إِنَّ لِلشَّرِّ ضَرَاوَةً كَضَرَاوَةِ الْغِذَاء؛1 کارهاي بد هم مانند عادت به غذا به صورت عادت در مي‌آيند.» حالت وسواس ابتدا از دقت‌هاي بي‌جا شروع مي‌شود. احيانا خود شخص هم مي‌داند چنين دقت‌هايي بي‌جاست، اما به آن‌ها اهميت مي‌دهد و آن‌ها را تکرار مي‌کند. سرانجام کار او به جايي مي‌رسد که پنجاه بار دست خود را مي‌شويد و باز مي‌گويد: نشد!
سوفسطائيان گروهي از اهل بحث و نظر در يونان قديم بودند كه در بحث، از روش مغالطه استفاده مي‌كردند. نظرياتي هم كه اکنون به آن‌ها نسبت داده مي‌شود همه نظرياتي توأم با شك و انكار است. گفته مي‌شود که اين افراد ابتدا معلماني بودند كه راه بحث و جدل را به ديگران مي‌آموختند. كم‌كم در اين مسير تصميم گرفتند كه به شاگردان خود روش‌هايي را تعليم دهند كه بتوانند هر سخني را رد كنند. اين اشتغال دائم و ممارست در تشكيك و رد سخن ديگران، كم‌كم خود آن‌ها را هم دچار شك كرد و سرانجام در همه ادراکات تشکيک کردند و شكاك شدند. اين رويه به آن‌جا رسيد که يكي از فيلسوفان غربي اين احتمال را مطرح كرد که: شايد من اصلا خواب باشم و همه چيزهايي که مي‌بينم خوابي بيشتر نباشد.
تفاوت مراء با جدال:
مراء با جدال فرق دارد. جدال اين است که انسان در ميدان بحث براي اقناع طرف مقابل از روش جدل استفاده کند تا زودتر او را قانع کند. خاصيت جدل اين است که مخاطب را قانع مي‌کند. با اين روش ممکن است مطلب صحيحي القا شود و مخاطب قانع شود و احتمال هم دارد که مطلب نادرستي القاء شود. همچنين ممکن است انسان ابتدائا بحثي را با روش جدلي مطرح کند، يا براي اعتراض به ادعاي کسي از جدل استفاده کند و بخواهد طرف خود را قانع کند. همه اين شقوق، «جدال» نام دارند. قرآن کريم برخي جدال‌ها را خوب و برخي جدال‌ها را بد شمرده است. درباره جدال مذموم مي‌فرمايد: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ؛2 و درباره جدال مطلوب مي‌فرمايد: وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛3 به خود پيغمبر هم مي‌فرمايد: ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛4 جدال أحسن با دعوت با حکمت متفاوت است. در دعوت با حکمت، از برهان عقلي استفاده مي‌شود که به بديهيات ختم مي‌شود. اين کار گرچه ممکن است، اما احيانا مشکل است. اما در جدال أحسن همان مطلب حق را با مقدماتي بيان مي‌کنند که مخاطب قبول دارد و قانع مي‌شود. چند نمونه از جدال أحسن در قرآن آمده است. مثلا خداوند خطاب به مشرکاني که داشتنِ دختر را عيب مي‌دانستند مي‌فرمايد: أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى؛5 شما که داشتن دختر را عيب مي‌شماريد چرا مي‌گوييد ملائکه دختران خدا هستند؟! آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! عجب تقسيم ناعادلانه‌اي! اين بحث جدلي است و خصم را محکوم مي‌کند، اما برهاني نيست. گاهي اين‌گونه بحث‌ها راه را نزديک مي‌کند و کار بدي شمرده نمي‌شود. در جدال أحسن مطلب حقي به‌سادگي و با روشي قانع‌کننده بيان مي‌شود. خداي متعال مي‌فرمايد: با اهل کتاب جدال أحسن کنيد. به آن‌ها بگوييد: ما و شما خداي يگانه را مي‌پرستيم و هر دو مي‌گوييم در برابر هر چه که خدا نازل کرده تسليم هستيم. بياييد منصفانه بررسي کنيم ببينيم آيا خدا بعد از تورات و انجيل کتاب ديگري هم نازل کرده است يا نه؟ بحث را از جايي شروع کنيد که طرف احساس کند به شما نزديک است.
اما مراء اين‌گونه نيست. کسي که مراء ملکه او شده هميشه مي‌خواهد دليل طرف مقابل را ابطال کند و به حق يا باطل بودن آن کاري ندارد. اين حالت موجب مي‌شود که او در حال شک باقي بماند و با اين حال، نمي‌توان اميد داشت که حق را پيدا کند و به ايمان مطلوب برسد.
شعبه دوم، خودباختگي و هراس:
وَالْهَوْلِ؛ عامل ديگري که ممکن است موجب ‌ابتلاي انسان به شک شود و مانع رسيدن انسان به ايمان صحيح شود، عدم اعتماد به نفس در بحث و تحقيق است. وقتي با مسأله‌اي مواجه مي‌شود به جاي اين‌که درباره آن فکر کند گمان مي‌کند قابل حل نيست و خود را با آن مسأله درگير نمي‌کند. به تعبير روايت مبتلا به هول مي‌شود (هَالَهُ) و حالت خودباختگي و هراس به او دست مي‌دهد و عقب‌نشيني مي‌کند (نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ). چنين انسان تنبل و ترسويي هم به ايمان صحيح نخواهد رسيد.
ترديد، سومين شعبه شک:
شعبه سوم شک اين است که انسان قدرت تصميم‌گيري و تشخيص قاطع را نداشته باشد به گونه‌اي که در ميان اقوال نمي‌تواند يکي را انتخاب کند. مدام يک قدم پيش و يک قدم پس مي‌گذارد. کم‌کم اين حالت براي او ملکه مي‌شود و وسواس ذهني پيدا مي‌کند و ذهنش قدرت تصميم‌گيري پيدا نمي‌کند. دليل روشن را مي‌يابد و مي‌داند که قابل قبول است، ولي دوباره سخنان مخالفان از ذهنش مي‌گذرد و ذهن او را به آن طرف مايل مي‌کند. اما با سخن آن‌ها هم قانع نمي‌شود و برمي‌گردد. به اين صورت، بين دو طرف رفت و آمد مي‌کند و نمي‌تواند خود را قانع کند و تصميم بگيرد. اين هم نوعي بيماري رواني است. اگر انسان معمولي و نرمالي بود با ديدن دليل روشن تصميم خود را مي‌گرفت و مطلب را قبول مي‌کرد. اما وقتي حالت وسواس ذهني پيدا کرد هرچه بگويند مطمئن نمي‌شود و در حالت شک باقي مي‌ماند.
تسليم هلاکت شدن، چهارمين شعبه شک:
قسم چهارم شک در انسان‌هاي بي‌خيالي و ماجراجو وجود دارد. برخي افراد خود را به آب و آتش مي‌زنند و کارهاي عجيب انجام مي‌دهند، به اين اميد که رکوردي به نام آن‌ها ثبت شود و مورد تشويق تماشاچيان قرار گيرند. بسياري از آن‌ها هم در اين راه هلاک مي‌شوند، ولي اهميت نمي‌دهند. براي چنين افرادي زندگي خيلي اهميت ندارد. تنها همين حالت هيجان و کف و سوت زدن تماشاچيان است که براي آن‌ها خيلي مهم است.
وقتي چنين افرادي را از مرگ و آتش جهنم بيم مي‌دهي با بي‌تفاوتي از کنار آن مي‌گذرند يا مي‌گويند: «اگر جهنمي وجود داشت، بالاخره يک کاري مي‌کنيم!» با مسايل ديني هم ماجراجويانه برخورد مي‌کنند. به تعبير اميرالمؤمنين عليه‌السلام حالت استسلام دارند و هر سرنوشتي پيدا کنند براي آن‌ها مساوي است. تنها چيزي که براي آن‌ها اهميت دارد لذتي خيالي است که براي خود ترسيم کرده‌اند.
نتايج شعبه‌هاي شک:
فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ؛ «دَيدن» به معناي عادت ثابت است. چه زيباست تعبير حضرت! مي‌فرمايند: اگر مراء کردن براي انسان عادت شد شب او به صبح نمي‌رسد و از اين تاريکي‌ها به روشني نخواهد رسيد. کسي که کار او تنها رد کردن سخن ديگران است به ايمان نمي‌رسد.
وَمَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ؛ کسي که در مواجهه با هر مسأله‌اي که نياز به تحقيق و فکر دارد هول سر تا پاي او را مي‌گيريد، روي پاشنه‌هاي پاي خود عقب عقب مي‌رود و هميشه از مقابل مسايل مهم فرار مي‌کند. روشن است که چنين کسي هم هيچ‌گاه به مقصد نمي‌رسد.
وَمَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ؛ حضرت درباره آثار دو شعبه اول شک تنها فرمودند به نتيجه نمي‌رسد. اما براي دو شعبه ديگر نتايج خطرناکي را برمي‌شمارند. مي‌فرمايند: کسي که به حالت تردد و رفت و آمد بين دو قطب عادت کرده است و نمي‌تواند تصميم بگيرد، در بين راهْ شياطين به او حمله مي‌كنند و زير سُم آن‌ها له مي‌شود. اين هشدار حضرت به اين معناست که اين حالتي بسيار خطرناك است و بايد مراقب بود که وسواس در فكر پيدا نكنيم. بايد بدانيم که شناختن دليل صحيح، راه و روش عقلي دارد و براي بررسي هر علم و هر گزاره‌اي راه تحقيق و متدي صحيح و عقلايي وجود دارد که همه عقلاي عالم کم‌وبيش آن را مي‌پذيرند و از آن استفاده مي‌کنند و اگر در بعضي جزئيات آن، اختلافي وجود داشته باشد قابل اغماض است. مثلا همه شکل اول قياس منطقي را ـ اگر مقدماتش يقيني باشد ـ مفيد يقين مي‌دانند. لذا وقتي برهاني بر اساس شكل اول با مقدمات بديهي شكيل مي‌گيرد، انسان سالم نمي‌تواند آن را رد كند. مانند حساب دو دوتا چهارتاست. اما کسي که ترديد براي او ملکه شده، ديگر راهي براي اصلاح ذهن و عقل او باقي نمانده است. لذا شياطين به او حمله مي‌كنند و او زير سم خود له مي‌كنند.
وَمَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا؛ کسي که مانند ماجراجويان با دست خود، خود را تسليم هلاکت مي‌کند و باكي ندارد که چه بر سرش مي‌آيد روشن است که وضعيت او از همه سخت‌تر است. آيا كسي كه خود را از بالاي كوه به اعماق دره پرت مي‌كند نجات پيدا مي‌كند؟ اگر انسان چنين حالتي پيدا كند طبعا از ايمان و سعادت دنيا و آخرت باز مي‌ماند.
حضرت درباره ايمان و کفر، تعبير دعائم (پايه‌ها) را به کار مي‌برند. اما درباره شک، مي‌فرمايد: شک چهار شاخه دارد. يعني گويا شك‌هايي كه مزاحم ايمان مي‌شوند چند نوع هستند و كساني كه مبتلا به شك مي‌شوند چند دسته‌اند که در سايه اين شكاكيت از ايمان محروم مي‌شوند و سعادت دنيا و آخرت را از دست مي‌دهند. أعاذنا الله و ايّاكم.
من در بين دعاها يک دعا را خيلي دوست دارم و آن دعايي است كه بعد از زيارت ائمه اطهار عليهم‌السلام مي‌فرمايد: «وَ اجْعَلْ حَظِّي مِنْ زِيَارَتِكَ تَخْلِيطِي بِخَالِصِي زُوَّارِك؛6 حظّ و بهره من را از اين زيارت، مخلوط شدن با زوّار خالصت قرار بده!» من خودم اين لياقت را ندارم كه بگويم از زوّار تو هستم تا به من اعتنا كني. اما در بين زوّار شما كساني هستند كه شما آن‌ها را دوست ‌داريد و دعاهاي آن‌ها را آمين مي‌گوييد و براي آن‌ها شفاعت مي‌كنيد. ما را هم با آن‌ها قاطي كنيد و براي همه ما شفاعت كنيد.
خدايا! ما را هم جزء كساني قرار بده كه در اين ماه، گناهان آن‌ها را آمرزيدي و عاقبت آن‌ها را ختم به خير مي‌كني.
بحارالانوار، ج75 ص164.
2 . حج، 3.
3 . عنکبوت، 46.
4 . نحل، 125.
5 . نجم، 21و22.
6 . مفاتيح الجنان، فصل در زيارات جامعه، مقام دوم در دعايي که بعد از زيارت هر يک از ائمه عليهم السلام خوانده مي شود.

اَللَّهُمَّ احْمِلْنا فى‏ سُفُنِ نَجاتِکَ، وَمَتِّعْنا بِلَذیذِ مُناجاتِکَ، وَاَوْرِدْنا
خدایا ما را در کشتى‏هاى نجاتت جاى ده و از لذت مناجاتت بهره‏مند ساز و ما را بر لب دریاچه‏هاى‏
حِیاضَ حُبِّکَ، وَاَذِقْنا حَلاوَهَ وُدِّکَ وَ قُرْبِکَ، وَاجْعَلْ جِهادَنا فیکَ، و
محبتت وارد کن و شیرینى دوستى و مقام قربت را به ما بچشان و جهد و کوشش ما را در راه خودت و
هَمَّنا فى‏ طاعَتِکَ، وَاَخْلِصْ نِیَّاتِنا فى‏ مُعامَلَتِکَ،
همت‏مان را در طاعت خودت قرار ده و نیتهاى ما را در مورد کارهایى که برایت انجام دهیم خالص گردان
شرح این فراز:
خدایا ما را در کشتی نجات جای گزین نما و بهره ساز به لذّت مناجات ، و برحوض دوستی و محبّت خود ما را وارد کن و محبّت و قرب خود را بما بچشان وقرار بده جهاد ما را در طریق رسیدن بخودت وهمّت ما را در اطاعت از خودت و نیتّهای ما را در تعامل با خودت خالص گردان.
رسول خدا(ص) فرمودند: ثم حُب اهل بیّتی الذین اذهب الله عنهم الّرجس و طهّرهم تطهیرا؛ محبّت اهل بیت بعد از رسالت من است که خدا ایشان را از هر شک و شرکی دور نموده و ایشان را معصوم و مطّهرگردانیده از جمیع گناهان وبدی(عین الحیات – علامه محمد باقر مجلسی(ره)
پس اهل بیت کشتی نجات بشریت هستند هر کس در این کشتی سوار شود به لذیذترین مناجات الهی در دنیا می رسد و در آخرت کنار حوض کوثر بر حضرتش وارد خواهد شد.اگر امام در بین مردم نباشد احکام الهی تعطیل خواهد شد وبدعتها شکل خواهد گرفت، بنابراین آموزش و یاد گیری طریق بندگی از طریق امام است (امامت خاصه سپس امامت عامه)
جدائی ناپذیری قرآن و عترت(کشتی نجات) امری مسلم است که برای اثبات این حقانیت در این تحقیق ابتدا معنای تأویل و ثقلین مورد بررسی قرار گرفته است وسپس اصل مطلب با رجوع به تفاسیر المیزان و مجمع البیان و کتب دیگرتا آنجا که در کف قدرت است سعی می شود اثبات گردد. ظاهر و باطن قرآن باید در تفسیر مورد توجه قرارگیرد . قرآن ثقل اکبر و ائمه(ع) ثقل اصغر هستند و این دو از هم جدائی ندارند که اگرفقط ظواهر قرآن در نظر گرفته شود مشگلاتی در تفسیر بوجود می آید که نتیجه آن جز انحراف نیست زیرا باید محکمات قرآن از متشابهات آن تمیز داده شود و عام و خاص و غیره از علوم قران در نظر گرفته شود تا حقانیت مطلب در تفسیر قرآن ادا شود. باید دانست که یک خدا داریم و یک پیامبر و یک کتاب و
” ابتغوا الیه الوسیله ” اگر به سوی خدای یکتا و فرمانش که رهگشای انسانها در زندگی دنیا و آخرت است حرکت می کنیم باید با وسیله ای که خداوند متعال مهیا کرده حرکت کنیم که آن چیزی جزء اهل بیت(ع) نیست که قرآن بدون رجوع به ثقل اصغر یعنی اهل بیت (ع) ظواهر است و گمراهی دارد. واین گمراهی در تاریخ اسلام نشان داده شده است زمانی که پیامبر در بستربیماری بودند و از خلفاء قلم و کاغذ خواستند که وصیتی را بنویسند عمر خلیفه دوم گفت: “حسبنا کتاب الله"وبا گفتن این کلمه نفاق و گمراهی وتشکیل فرقه ها و تقسیم مسلمانان بدو قسم “شیعه و سنی” آغاز گشت.
قرآن معارفی دارد مربوط به اسماء خدای سبحان ، صفات، و افعال خداوند چون خلق و امر و اراده و مشیت و قضاء وقدر، هدایت و اضلال و جبر وتفویض و امثال آنها، این یک قسمت از معارف است و معارف دیگر بصورت واسطه بین خود و انسان است مانند لوح ،قلم ، عرش ، کرسی، آسمان و زمین ، ملائک و شیاطین و ….بخشی دیگر از معارف مربوط به خود انسانها در زندگی قبل از دنیا و بعد از دنیا است (زندگی قبل از دنیا ، شامل تاریخ پیدایش – تاریخ نبوت و رسالت و وحی – و ولایت- )و بعد از دنیا شامل : برزخ و معاد و وو…….
معارف قرآن بی نهایت است و در سراسر زندگی دنیا و آخرت این معارف تجلی می کند. معارف قرآن به خود قرآن ختم نمی شود بلکه در کنار خود روایاتی از رسول خدا و ائمه (ع) دارد که ثقل اکبر و ثقل اصغر را در کنار تأویل می نشاند نه آن تأویلی که بعضی ادعا می کنند. قران کریم برای اینکه از تفسیر به رآی و عوارض گمراه شدن و گمراه کردن (منظور قرار دادن علوم قرآن به جای یکدیگر یعنی عام بجای خاص یا بالعکس و همین طور محکم به جای متشابه یا بالعکس و غیره) دور بماند باید در کنار روایات ائمه(ع) بماند تا حقانیت مطلب ادا شود.
علامه طباطبایی عقیده دارد این عده در این روشی که پیش گرفته اند خطا رفته اند ، برای اینکه با این روش که پیش گرفته اند عقل و اندیشه را از کار انداخته اند.در حقیقت آنها گفته اند:
ما حق نداریم در فهم آیات قرآنی عقل و شعور خود را بکار بریم ، تنها باید به بینیم روایت از ابن عباس و یا فلان صحابۀ دیگر نقل شده است.
روایات بسیاری از رسولخدا (ص)و ائمه اهل بیت(ع) رسیده که مثلا فرموده اند : برای قران ظاهری و باطنی است و برای باطن آن باز باطن دیگری است تا هفت بطن یا هفتاد بطن،….
قرآن تبیان کل شی است . قرآن هدایت مردم وجدا کننده حق از باطل است.قرآن ثقلین است. امامان اهل بیت(ع) که رسولخدا (ص) ایشانرا در حدیث مورد اتفاق بین شیعه و سنی منصوب برای چنین مقامی کرد. ( انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبدا ، کتاب الله و عترتی، اهل بیتی ، و انّهما لن یقترفا ، حتی یردا علی الحوض ) من دو چیز گران در شما جانشین می گذارم ، که مادام به آندو تمسک جوئید ابدأ بعد ارمن گمراه نمی شوید.یکی کتاب الله و یکی عترتم اهل بیتم را،و ایندو از یکدیگر جدا نمی شوند تا کنار حوض بر من وارد شوند).
که تصدیق خداوند تعالی این آیه است: (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهر کم تطهیرا)
علاوه بر آن خداوند تعالی علم به قرآن را از غیر ایشان که مطّهّرین اند نفی کرده و فرموده:
(انه لقران کریم ، فی کتاب مکنون ، لا یمسه الا المطهرون ) بدرستی که این قرآن کتابی است کریم و خواندنی در کتابی مکنون که احدی جز مطهرین با آن تماس ندارد.
این پیغمبر و این امامان اهل بیت (ع) طریقه شان در تعلیم و تفسیر قرآن کریم ، بطوریکه از احادیث تفسیری آنان بر می آید همین طریقه ایست که ما بیان کردیم. تمام روایات در علم تفسیر بما نشان میدهد که هیچ اهل بحثی در آن همه روایت حتی بیک حدیث بر نمی خورد که رسولخدا و یا ائمه اهل بیت (ع) در تفسیر آیه ای از حجت و برهانی علمی و نظری و یا فرضیه ای علمی کمک گرفته باشند.
رسول خدا (ص) در باره قرآن کریم فرموده : وقتی فتنه ها چون پاره های شبی را ه خدا و راه نجات را بر شما مشتبه کردند، در آن هنگام بر شما باد بقرآن ، که او شافعی است ، که شفاعت ووساطتش امضاء شده ، و دلیلی است که بسوی بهترین سبیل راه می نماید و آن کتاب تفصیل و جدا سازی حق از باطل است ، و کتاب بیان است که هر لحظه بتو سعادت می دهد کتاب فصل است نه شوخی ، کتابی است که ظاهری دارد و باطنی ، ظاهرش همه حکمت است ، و باطنش همه علم ، ظاهرش ظریف و لطیف و باطنش بسیار ژرف و عمیق است ، قرآن دارای دلالتها و علامتها است ، و تازه دلالتها یش هم دلالاتی دارد عجائب قرآن را نمی توان شمرد غرائب آن هرگز کهنه نمی شود ، در آن چراغهای هدایت ، و مناره های حکمت است ، بنا براین برهر کسی لازم است که دیدگان خود در آن بچراند و نظر خود را به این صفات برساند.تا دچار هلاکت نشود. روایت در این مضامین از رسول خدا(ص) و ائمه اهل بیت (ع) بسیار زیاد است .
معارفی که در قرآن است معارفی مربوط به توحید ، نبوت ، عدل ، امامت ، و معاد و یا صفات و افعال خداوند تعالی و یا شناخت واسطه های بین خود و انسان است. پس قرآن در این فضای معارفی سنگین از طریق روایات منقوله از رسولخدا(ص) و ائمه اهل بیت (ع) از عامه و خاصه تفسیر می گردد.د رتفسیر عیاشی از فضیل بن یسار روایت شده که گفت: من از حضرت ابی جعفر (ع) در باره این روایت سوال کردم ، حضرت پاسخ دادند: هیچ آیه ای در قرآن نیست مگر آنکه ظاهری و باطنی دارد ، و هیچ حرفی نیست مگر آنکه حدی دارد و برای هر حدی مطلعی دارد.پرسیدم : منظور رسولخدا (ص) از ظهر و بطن قرآن چیست؟ فرمود: منظور از ظاهر قرآن الفاظ نازل شده آنست، و منظور از بطن قرآن معانی الفاظ است، که در مورد خبرهای قرآن بعضی از آن معانی رخ داده و بعضی بعدآ رخ می دهد ، و قرآن با گردش و جریان خورشید و ماه جریان دارد در هر چرخی که آنها می زنند ، و حوادثی می آورند ، پیش گفته ای از قرآن محقق میشود همچنانکه خدای تعالی در این مورد فرموده:
” و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم” و آن مائیم که تأویل قرآن را می دانیم.
در تفسیر صافی از رسولخدا(ص) روایت کرده که فرمود: هر کس قرانرا به رأی خودش تفسیر کند خدا مجلسی از آتش برایش فراهم کند.
علامه طباطبایی (ره): این معنا را هم شیعه و هم سنی نقل کرده و در معنای این حدیث احادیث دیگر نیز از آنجناب و از ائمه اهل بیت (ع) نقل شده است. از آن جمله در کتاب منیة المرید از رسولخدا (ص) روایت کرده که فرمود: هر کس در بارۀ قرآن بدون علم چیزی بگوید خدا مجلس او را پر آتش کند.
در این معنا روایاتی دیگر در کتابهای عیون و خصال و تفسیر عیاشی و غیر آنها وارد شده. و اینکه رسولخدا (ص) فرمود : هر کس قرآن را برأی خود تفسیر کند …….. منظور از رأی اعتقادی است که در اثر اجتهاد بدست می اید. گاهی هم کلمه (رأی) بر سخنی اطلاق می شود که ناشی از هوای نفس استحسان باشد ، و بهر حال که رسولخدا (ص) نخواسته است مسلمانان را در تفسیر قرآن از مطلق اجتهاد نهی کند ، تا لازمه اش این باشد که مردم را در تفسیر قرآن مأمور به پیروی روایات وارده از خودش و از ائمه اهل بیتش (ع)کرده باشد.

فَاِنَّا بِکَ وَلَکَ، وَلا وَسیلَهَ لَنا اِلَیْکَ اِلاَّ اَنْتَ،
همت‏مان را در طاعت خودت قرار ده و نیتهاى ما را در مورد کارهایى که برایت انجام دهیم خالص گردان زیرا ما با تو و از آن توئیم و وسیله‏اى به درگاهت نداریم جز خودت

شرح این فراز:
” وابتغوا الیه الوسیله”
خدایا همت ما را در طاعت خودت قوت بخشیدی. ما راه و رسم عبادت را نمی دانستیم . ماعظمت تو را نمی شناختیم . اگر تو وسیله ای(ائمه(ع)) برایمان مقدر نمی کردی ما انسانها بیراهه می رفتیم و جاهل می زیستیم.
از امام سجاد(ع) روایت شده : ما حجتهای خدا بر عالمیان هستیم. پیشوای شیعیان و آقای مؤمنان مائیم.مائیم امان اهل زمین از عذاب خدا و به برکت ما خدا آسمان را نگاه می دارد از اینکه بر زمین افتد و به برکت ما زمین و اهل زمین را از اینکه به آب فرو رود حفظ می کند وبه برکت ما باران از آسمان می فرستد و به شفاعت ما رحمت بربندگان پهن می شود واز زمین نعمتها را می رویاند. اگر در زمین امامی از اهل ما نباشد زمین از هم می پاشد و اهل زمین فرو می رود.از روزی که خدا آدم را خلق کرده هرگز زمین بی حجت و بدون خلیفه (ائمة یهدون)نبوده و زمین تا روز قیامت از امام و خلیفه خالی نخواهد بود (امامت خاصه و امامت عامه)
تفاوت بين امامت عامه و خاصه در اين است كه امامت عامه مربوط به مباحث كلي امامت و بيان نظريه امامت است، بدون در نظر گرفتن امامت انسان معين، ولي امامت خاصه تطبيق آن موارد كلي و نظريه امامت بر مصداق مشخص است.
براي مشخص شدن تفاوت بين امامت عامه و خاصه، لازم است در ابتدا اين دو مفهوم تعريف كردد:
1. امامت عامه: مقصود از امامت عامه، بحث هاي كلان و كلي امامت است. بحث هاي كه راجع به امام خاص و مشخصي نيست، بلكه هركس كه امام باشد، اين بحث ها در مورد او جاري است. مانند حُسن امامت، ضرورت امامت، فلسفه امامت، صفات و بايستگي هاي امام، مقام دنيوي و اخروي امام، و… . در واقع امامت عامه، بيان نظريه امامت است.
2. امامت خاصه: مباحثي كه مربوط به امام مشخص است. مانند اينكه دليل امامت امير المومنين عليه السلام چيست؟ صفات امير المومنين عليه السلام مانند عصمت، علم غيب، و… را مورد بررسي قرار دهد. بنابراي امامت خاصه در واقع تطبيق مباحث امامت عامه است، بر مصاديق و موارد خاص آن.ا
بنابراين تفاوت بين امامت عامه و خاصه در اين است كه امامت عامه مربوط به مباحث كلي امامت و بيان نظريه امامت است، بدون در نظر گرفتن امامت انسان معين، ولي امامت خاصه تطبيق آن موارد كلي و نظريه امامت بر مصداق مشخص است.
نكته علمي: شايد بيان اين مطلب خالي از لطف نباشد كه عقيده و نگاه ما شيعيان با نگاه اهل سنت به بحث امامت با هم فرق دارد به اين صورت كه اهل سنت مسأله امامت را صرفاً به عنوان نظريه اي سياسي انگاشته اند و آن را يكي از مسائل فروع و متعلق به دانش فقه تلقي مي كنند، اما علماي شيعه امامت را از اركان دين مي دانند و در كلام از آن بحث مي كنند، زيرا آن را از شئون خداوند متعال مي دانند
از مطالعه و بررسی سیره و سلوک و معاشرت و اخلاق و حالات ائمه(علیهم السلام) و مواضع و مواقفی که برحسب مناسبات مختلف با دوستان و دشمنان و مسلمانان و کفار داشتند، به خوبی روشن می شود که هریک از آنان تجسم دعوت قرآن و رسالت اسلام و نمایش اکمل تکامل انسان و عالی ترین نمونه تفوق و تعالی بشر به کل مخلوقات بودند.

در زهد و تقوی و گذشت، پاکی و پاکدامنی و خلوص نیت، عبادت و اطاعت از خدا، دلسوزی برای جامعه و از خودگذشتگی و فداکاری برای اسلام، شجاعت و امانت و صداقت، علم و حلم، بردباری و شکیبایی، خویشتن داری و استقامت و پایداری، حب فی الله و بغض فی الله، حمایت از حق و عدل و ایثار، قناعت و تواضع، رضا و تسلیم و توکل و تفویض، سرآمد تمام بشر و سرمشق تمام فضایل و هدایت افعالی الهی اند.

نیکی های امامان در حدی است که دشمنان و سیاست مداران جبار و ستمکاری که وجود آن بزرگواران و آن همه مظاهر پاکی و خیرخواهی و هم نوایی و هم صدایی با مستضعفان را برای حکومت و سلطه و استکبار خود خطر می دیدند نیز به فضل آنها و علمشان و کمال اخلاقشان اعتراف می کردند.

راست ترین مدایح و اشعار، اشعار و مدایحی است که امثال فرزدق و دعبل، کمیت و سیدحمیری در آن دوران های فشار و اختناق در مدح آن بزرگواران سروده اند، هیچ کس نتوانست به فرزدق بگوید: قصیده میمیه تو در مدح امام زین العابدین(ع) مبالغه است، حتی بنی امیه، اگرچه او را زندانی کردند، اما نتوانستند مضامین اشعار شیوا و رسای او را انکار کنند.

در این باب می توان به صدها و هزارها کتاب شیعه و اهل سنت، به ویژه کتاب های اهل سنت که در مناقب اهل بیت و ائمه اثنی عشر(علیهم السلام) نوشته اند، مراجعه کرد؛ کتاب هایی مانند «کفایةالطالب» گنجی شافعی و کتاب «مطالب السئول» محمدبن طلحه شافعی، و کتاب «الفصول المهمه» ابن صباغ مالکی، و «مناقب» ابن مغازلی شافعی، و «تذکرةالخواص» سبط ابن جوزی، و «الاتحاف» شبراوی، و «روضةالاحباب» خواجه محمد پارسا، و «نورالابصار» شبلنجی، و کتاب «اهل البیت» توفیق ابوعلم، و «الصواعق المحرقه» و کتاب های دیگر.

در اینجا سخن را با گفتاری که شبراوی شافعی، شیخ اسبق الازهر نقل کرده است، پایان می دهیم: «اهل بیت همه فضایل را از علم و حلم و جود و ذکاوت و شجاعت و فصاحت و صباحت و بدیهه گویی دارا شدند، علوم ایشان درسی و تحصیلی نیست، و امروزشان برعلوم دیروزشان نمی افزاید؛ بلکه این علوم موهبت هایی ازخدایشان است هرکس انکار علوم آنها را بنماید، مانند کسی است که بخواهد آفتاب را بپوشاند، هرگز کسی که در مقام استفاده علمی بود از آنها پرسشی نکرد که آنان در جواب بمانند و عاجز شوند، هیچ قوم و گروهی با ایشان در میدان مسابقه فضل شرکت نکرد مگر آنکه ناتوان شد و عقب ماند، و چه بسیار چابکی ها و گستاخی ها و حملات و جدال هایی که دیدند و با صبر جمیل با آن برخورد نمودند و بیچاره و ضعیف نگشتند، هرزمان که خروش و غرش آنها برآید، همه خروش ها و غرش ها آرام گیرد و وقتی گوینده ناطقشان زبان به درّفشانی باز کند و سخنرانی نماید، همه گوش ها به اصغا(گوش فرا دادن) درآیند و همگان به آن گوش فرا دهند، سجایا و خصوصیت هایی است که خدا ایشان را به آنها مخصوص گردانیده است.»

اِلهى‏ اِجْعَلْنى‏ مِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ وَاَلْحِقْنى‏ بِالصَّالِحینَ الْأَبْرارِ، السَّابِقینَ اِلىَ الْمَکْرُماتِ،
خدایا مرا از برگزیدگان نیکوکار قرارم ده‏ و به شایستگان نیک رفتارم ملحق کن آنان که به کارهاى نیک پیشى جسته و به سوى خیرات‏
الْمُسارِعینَ‏ اِلىَ الْخَیْراتِ، الْعامِلینَ لِلْباقِیاتِ الصَّالِحاتِ، السَّاعینَ اِلى‏ رَفیعِ الدَّرَجاتِ
شتابان بوده و براى باقیات صالحات کار مى‏کنند و به رسیدن به درجات عالى و بلند کوشایند که براستى‏
اِنَّکَ عَلى‏ کُلِّشَىْ‏ءٍ قَدیرٌ وَبِالْأِجابَهِ جَدیرٌ، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.
تو بر هر چیز توانایى و به اجابت خواسته‏ام سزاوار به رحمتت اى مهربانترین مهربانان‏

شرح این فراز:
بر گزیدگان خداوند ،پیامبران ،ائمه(ع) ،و صالحین می باشند. در این فراز از خداوند می خواهیم که مارا از جمله صالحین و نیکوکاران قرار دهد. زیرا هیچ عبادتی نزد خدا از داخل کردن سرور و خوشحالی بر مؤمن محبوب ترین نیست.(اصول کافی 2/188ح2)
برای معرفی صالحین یکی از بزرگان را از میان دهها مورد استثنائی انتخاب کرده از آن جمله وصیتنامه شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی) به فرزندش است که در اینجا می آوریم:
“اگر در این راه، تقوی نباشد، ریاضات و مجاهدات را هرگز اثری نیست و جز از خسران، ثمری ندارد و نتیجه ای جز دوری از درگاه حق تعالی نخواهد داشت. حضرت علی بن الحسین علیهما السلام فرمایند:
« انّ العلم اذا لم یعمل به لم یزدد صاحبه الا کفرا و لم یزدد من الله الاّ بعدا »
اگر آدمی، یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، هباءً منثوراً خواهد گردید.

بدان که در تمام عمر خود، تنها یک روز، نماز صبحم قضا شد، پسر بچه ای داشتم شب آن روز از دست رفت. سحرگاه، مرا گفتند که این رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده ای. اینک اگر شبی، تهجدم ترک گردد، صبح آن شب، انتظار بلایی می کشم.

بدان که انجام امور مکروه، موجب تنزل مقام بنده خدا می شود که به عکس اتیان مستحبات، مرتبه او را ترقی می بخشد.
بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده ام، به برکت بیداری شبها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

اکنون پسرم، ترا به این چیزها وصیت و سفارش می کنم:
اول: آنکه نمازهای یومیه خویش را در اول وقت آنها به جای آوری.
دوم: آنکه در انجام حوائج مردم، هر قدر که می توانی بکوشی و هرگز میندیش که فلان کار بزرگ از من ساخته نیست، زیرا اگر بنده خدا در راه حق، گامی بردارد، خداوند نیز او را یاری خواهد فرمود. »

در این جا عرضه داشتم: پدرجان، گاه هست که سعی در رفع حاجت دیگران، موجب رسوایی آدمی می گردد.
فرمودند:
« چه بهتر که آبروی انسان در راه خدا بر زمین ریخته شود.
سوم: آنکه سادات را بسیار گرامی و محترم شماری و هر چه داری، در راه ایشان صرف و خرج کنی و از فقر و درویشی در اینکار پروا منمایی. اگر تهیدست گشتی، دیگر تو را وظیفه ای نیست.
چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مکن و تقوی و پرهیز پیشه خود ساز.
پنجـــم: به آن مقدار تحصیل کن که از قید تقلید وارهی. »

در این وقت از خاطرم گذشت که بنابراین لازم است که از مردمان کناره گیرم و در گوشه انزوا نشینم که مصاحبت و معاشرت، آدمی را از ریاضت و عبادت و تحصیل علوم ظاهر و باطن باز می دارد، اما ناگهان پدرم چشم خود بگشودند و فرمودند:
« تصور بیهوده مکن، تکلیف و ریاضت تو تنها خدمت به خلق خدا است. »
بعد از آن فرمودند:
« چون صبحگاه روز یکشنبه کار من پایان یافت، اگر حالت مساعد بود، خودت مرا غسل بده و کفن و دفن مرا مباشرت کن. »

همچنین سفارش کردند که مرحوم دکتر شیخ حسن خان عاملی که طبیب معالجشان بود ایشان را به جانب قبله کند و آداب میت را اجرا نماید. و به مرحوم سید مرتضی روئین تن مدیر روزنامه طوس نیز فرمودند:
« شما هم صبح یکشنبه بیائید و بعد از فوت من یکساعت بالای سر من قرآن بخوانید. »
مرحوم سید ظاهری زننده اما باطنی عجیب داشت .

سالهای آخر عمر
فرزند ایشان تقل می کند :
حدود دو سال قبل از وفات پدرم، کسالت شدیدی مرا عارض شد و پزشکان از مداوای بیماری من عاجز آمدند و از حیاتم قطع امید شد.
پدرم که عجز طبیبان را دید، اندکی از تربت طاهر حضرت سیدالشهداء ارواح العالمین له الفداء به کامم ریخت و خود از کنار بسترم دور شد.
در آن حالت بیخودی و بیهوشی دیدم که به سوی آسمانها می روم و کسی که نوری سپید از او می تافت، بدرقه ام می کرد. چون مسافتی اوج گرفتیم، ناگهان، دیگری از سوی بالا فرود آمد و به آن نورانی سپید که همراه من می آمد، گفت:
« دستور است که روح این شخص را به کالبدش باز گردانی، زیرا که به تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام، استشفا کرده اند ».
در 17شعبان سال 1361 هجری قمری به دیار حق شتافت. مرقد مطهر ایشان هموراه زیارتگاه سالکان عاشقان، در مشهد مقدس می باشد.
هر کس مؤمنی را خوشحال کند حضرت رسول(ص) را خوشحال کرده و هر کس حضرت رسول را خوشحال و مسرور کند خدا را مسرور و خشنود کرده است و نیز اگر مؤمنی را غمگین و آزرده نماید خدا و رسول را به خشم آورده است (اصول کافی 2/192/ح14)
از سدیر صرّاف نقل شده است که :” در خدمت حضرت صادق(ع) بودم ، حق مؤمن نزد آن حضرت مذکور شد. حضرت رو به من کردند و فرمودند : می خواهی مرتبه ومنزلت مؤمن در نزد خدا را برایت بیان کنم ؟ گقتم: بلی؛ فرمود :چون حق تعالی ارادۀ قبض روح بندۀ مؤمن می فرماید ، دو ملک که بر او موکّل بوده اند به آسمان می روند و می گویند : پروردگارا ! این بنده تو نیکو بنده ای بود به طاعت تو مسارعت می نمود و از معصیت احتراز می کرد. اکنون تو قبض روح او نمودی . ما را بعد ازاو به چه چیز امر می فرمایی؟ خداوند عظیم الشّان می فرماید : به دنیا بروید و نزد قبر بنده من باشید و مرا تمجید و تسبیح و تهلیل و تکبیر کنید و ثواب آنها را برای بنده من بنویسید تا اورا از قبر مبعوث گردانم . (اصول کافی2/190/ح8)
امام صادق(ع) می فرماید : قضای حاجت مؤمن از ده حج بهتر است.(بحارالانوار 74/284/285ح4)
امام موسی کاظم (ع) فرمودند: کسی که برادر مؤمنش درحاجتی نزد او بیاید رحمتی است که خدا به جانب او فرستاده است. پس اگر قبول کند موجب دوستی وولایت ما می گردد وولایت ما به ولایت خدا موصول است و اگر او را رد کند و حاجتش را بر نیاورد و حال آنکه قدرت بر آن داشته باشد حق تعالی در قبرش ماری از آتش براو مسلّط می کند تا ابهامش را تا روز قیامت بگزد.(اصول کافی 2/196ح13)


موضوعات: بدون موضوع
   پنجشنبه 30 دی 1395نظر دهید »

#یاد_خدابا خواندن این ادعیه ورود به معرفت اولیای الهی :
اللهم عرفنی نفسک فانّک إن لم تعرفنی نفسک لم أعرف نبیّک – اللهم عرفنی رسولک فإنک إن لم تعرفنی رسولک لم أعرف حجّتک اللهم عرفنی حجّتک فإنّک إن لم تُعرفنی حجّتک ضللتُ عن دینی-
مداومت بر خواندن دعای غریق"یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبّت قلبی علی دینک”
(کما ل الدین ج2/342/351) دعای مورد پرسش در روایت زیر با این سند نقل شده است
وَ بِهَذَا الْاِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ وَجَدْتُ بِخَطِّ جَبْرَئِیلَ بْنِ اَحْمَدَ حَدَّثَنِی الْعُبَیْدِیُّ مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ‏ قَالَ اَبُو عَبْدِ الله(ع):‏ «سَتُصِیبُکُمْ شُبْهَهٌ فَتَبْقَوْنَ بِلَا عَلَمٍ یُرَى وَ لَا اِمَامٍ هُدًى وَ لَا یَنْجُو مِنْهَا اِلَّا مَنْ دَعَا بِدُعَاءِ الْغَرِیقِ قُلْتُ کَیْفَ‏ دُعَاءُ الْغَرِیقِ‏ قَالَ یَقُولُ یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ فَقُلْتُ یَا اللهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ قَالَ اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ وَ لَکِنْ قُلْ کَمَا اَقُولُ لَکَ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دینک.
ﺷﯿﺦ ﺻﺪوق، ﮐﻤﺎل اﻟﺪﯾﻦ و ﺗﻤﺎم اﻟﻨﻌﻤﻪ، ﻣﺤﻘﻖ، ﻣﺼﺤﺢ، ﻏﻔﺎری، ﻋﻠﯽ اﮐﺒﺮ، ج 2، ص 352 – 351، ﺗﮫﺮان، دار اﻟﮑﺘﺐ الاسلامیه چ دوم – 1395)

1503408990khak56565.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 31 مرداد 1396نظر دهید »

#معنای_انتظار

حکم ضد انتظار – نا امیدی چیست؟گونه های مختلف انتظار…….!
گونه اوّل : یأس و نا امیدی از اصل ظهور حضرت قائم (ع)،بطور کلی و بدون شبهه همگی در حرام بودن آن اتفّاق نظر دارند، زیرا که ظهور و قیام حضرت قائم (ع) از ضروریات مذهب است بلکه احتمال می رود که از ضروریات مذهب امامیه است،بلکه احتمال می رود که از ضروریات دین اسلام است ؛ در حدّ تواتر ،که از طریق خاصه و عامه رسیده ، ونیزعلمای عامّه نیز به این امر اعتراف دارند و اختلاف در تعین شخص(ظهور) اوست که آیا حالا وجود دارد یا نه، ! در مقابل آنهائی که قایل هستند که آن حضرت وجود خواهد یافت و متولّد خواهد شد که عقیده باطل است. بنابر این انکار آن بطور کلّی انکار و تکذیب پیغمبر(ص) می باشدواین گفته در حدّ تواتر از حضرت رسول(ص) بیان شده است.
مجلسی از ابن ابی الحدید که از بزرگان علمای عامه است حکایت کرده که گفته : البتّه که فرقه های مسلمانان اتّفاق دارند که دنیا و تکلیف پایان نخواهد یافت مگر پس از آمدن مهدی (ع) .
عجله کردن و تسلیم نبودن، سبب سبک شمردن احادیث ائمه(ع) می شود که به انتظار امام غائب امر فرموده اند؛ عجله کردن سبب می شود که شخص حکمت غیبت را انکار نماید و این در حقیقت انکار عدل خدای تعالی و نسبتهای ناشایست به او است.
عجله کردن مایه ردّ اخباری است که در مورد فرج و ظهور مولایمان رسیده ،خواهد شد و تسلّط شیاطین است.
عجله کردن و شتابزدگی در اخبار رسیده ،شک آور ویا ردّ روایات است که کفر است.
عجله کردن و شتابزدگی در امر فرج موجب خشم بر خالق متعال و موجب هلاکت و تیره بختی است.
گونه دوّم:
نا امیدی از ظهور حضرت حرام است. ظاهر امر وجوب انتظار است و ترک واجب قطعأ حرام است. احادیث مستفیض از تعین کردن وقت ظهور نهی می کند- از علی بن یقطین به پسرش در اصول کافی به سند خود ، آورده شده است:اگر به ما می گفتند: این امر تا دویست یا سیصد سال دیگر تحقق نخواهد یافت ، البّته دلها قساوت می گرفت و عموم مردم از اسلام بر می گشتند ولی می گفتند : به زودی این امر واقع می گردد خیلی نزدیک است تا دلها با هم الفت گیرد و گشایش نزدیک گردد(اصول کافی/ 1/369ذیل ح6)
پس از آنچه که امامان (ع) فرموده اند، استنباط می شود که وقت ظهور بر مؤمنین مخفی مانده ، تا در تمامی زمانها و سالها منتظرش باشند هر چند که حکمتهای دیگری نیز برای آن هست و خداوند حقایق امور را می داند.

1503318842images_1_.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 30 مرداد 1396نظر دهید »

#نماز_کلید_بهشت

حضرت رسول (ص) فرمودند:
ای فاطمه بر تلخی ها و مشقّت ها ی دنیا صبرکن برای حلاوت وراحتی آخرت.
زود باشد که پروردگارتو از کرامتهای خود به تو آن قدر بدهد که راضی شوی. بحارالانوار43/86



پس نماز را که راه اتصال تو با اوست ترک مکن.

1502021040sdf453453453453.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 15 مرداد 1396نظر دهید »

#معرفت_شناسی

آنچه مهم است تربیت نفس است که در پس آن معرفت حاصل از فطرت انسانی راه صحیح خود را بپیماید و عارف به حقّ شود و بیراهه نرود . عارف شدن نیاز به دانستن و فهم حاصله از تدبر در قرآن و عترت دارد آنچه که پیامبر از طرف خدا برای انسانها آورد به نام ثقلین ، واین است معنای عارف به حقّه: اللهم عرفنی حجتک فانّک إن لم تُعرفنی حسجّتک ضللت عن دینی، خدایا حجت خودرا به من بشناسان زیرا اگر تو حجت را به من نشناسانی در دین خود گمراه می شوم.
سلمان فارسى مى‏گوید: «بیش از ده مرتبه از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «یا علىّ انّک و الاوصیاء من بعدک اعراف بین الجنّة و النار»، یا على! تو و امامان پس از تو، اصحاب اعراف میان بهشت و جهنّم هستید و هرکس به شما معرفت‏ داشت وارد بهشت مى‏شود و هرکس منکر ولایت شما باشد، وارد جهنّم مى‏شود».
انسان‏هاى غافل و بى‏بصیرت، بی معرفت(در بى‏تفاوتى، شکم‏پرستى، شهوت‏رانى، استثمار شدن و محرومیّت از لذّت معرفت‏) مانند چهارپایان بلکه بدتر از آن مى‏باشند. «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»
امام رضا(ع)فرمودند : ما اهل بیت اسماء الحسنی خدا هستیم و عمل هیچ کس بدون معرفت ما قبول نمی شود.
معرفت بصیرت و شناخت است . ایمانی ارزش دارد که بر اساس معرفت و شناخت حقّ باشد. معرفت و شناخت بر دو قسم است از نظر ظاهر مثل علم و زهد و حسب و نسب . قسم دوّم معرفت بر اساس ولایت و امامت است . انسان تا اعتقاد قوی نداشته باشد ایمان او شکل نمی شود و ایمان که شکل نگیرد معرفت بوجود نمی آید .شکرالهی باید بر اساس فهم و معرفت باشد.حضرت علی(ع) : ای کمیل در هر حرکت نیاز به شناخت و معرفت است.
والسلام علی من اتبع الهدی

1501504979imagesqely60wz.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 9 مرداد 1396نظر دهید »

#نامه_ای_به_دخترم
فضای غیبت و دروغ و نیرنگ و دور شدن از طریق شهدا و دور شدن از فضای اولیای الهی در فضای مجازی است - دخترم مراقب ارزشهای خود باش - خود را اسیر و برده غرب نکن- خود را همرنگ جماعت مارک خورده نکن- دخترم مسافر راه عزت و شرف باش- دخترم مراقب اوقات خودت باش از شهدا درس عزت و غیرت و وقار بیاموز - از تنهاییها وصل به خدا را بیاموز - از فضای دغلبازی تهاجم فرهنگی دو طریق را نیت کن ؛ یا مبارزه با افکار پلید نفاق و کفر ویا پاسخ به شبهات که دیگران در دام این فضا اسیر نشوند . دخترم پاک زندگی کردن عزّتی است که بدست آوردنش زحمت و تلاش می خواهد- دخترم به گونه ای زندگی کن که بدانی و بیاموزی ودر برابر شبهات تسلیم نشوی -دخترم نگذار از گفتار زینب در مجلس یزید دور بمانی"ما رایت الا جمیلا” اگر زینب زینب شد چون تسلیم کفر نشد - او تسلیم حقایق شریعت بود پس زیباییها را تا قیامت ترسیم کرد. دخترم بیا بیاندیش که مسیر شهدا چرا و برای چه بود ؟وقتی پاسخش را یافتی و اندیشه کردی ؛مسیرت شفاف و از تاریکی وظلمت نادانی دور می شود.

1501420025img_____72_.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 8 مرداد 1396نظر دهید »

#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
.
وامرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر
معروف یعنی هر فعل و قولی که شرع و یا عقل آن را قبول کند و منکر عبارتند از هر فعل و قولی که مورد انکار شرع و عقل باشد.در شرع مقدس اسلام اهمّ واجبات را امر به معروف و نهی از منکر قرار داده است و بسیار بر آن تکیه می کند. نفع طاعت و ضرر معصیّت متوّجه به خود بنده است. اگر بنده خدا چیزی را سر جایش درست قرار دهد معروف را انجام داده است واگر به دین وشریعت اسلامی بی توجه باشد مانند علف هرز می ماند که هر مکانی را به خود اختصاص می دهد واین منکر است. رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : لا یَأمُرُ بِالمَعروفِ و لا یَنهى عَنِ المُنکَرِ إلاّ مَن کانَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ : رَفیقٌ بِما یَأمُرُ بِهِ رَفیقٌ فیما یَنهى عَنهُ ، عَدلٌ فیما یَأمُرُ بِهِ عَدلٌ فیما یَنهى عَنهُ، عالِمٌ بِما یَأمُرُ بِهِ عالِمٌ بِما یَنهى عَنهُ . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : امر به معروف و نهى از منکر نکند مگر کسى که سه خصلت در او باشد: در امر و نهى خود، طریق مدارا پیش گیرد. در امر و نهى خود، به عدالت رفتار کند و به آنچه امر و نهى مى کند، دانا باشد. النوادر للراوندی : 143/195 . الإمامُ علیٌّ علیه السلام :کَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن یُنکِرَ عَلَى النّاسِ ما یَأتی مِثلَهُ . امام على علیه السلام :در نادانى انسان همین بس که بر مردم کارهایى را خُرده بگیرد که مانند آنها را خود انجام مى دهد.غرر الحکم : 7073
کمترین مرحله امر به معروف:
رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَن رَأى مِنکُم مُنکَرا فَلْیُغَیِّرْهُ بِیَدِهِ ، فإن لَم یَستَطِعْ فبِلِسانِهِ ، فإن لَم یَستَطِعْ فبِقَلبِهِ و ذلکَ أضعَفُ الإیمانِ . .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر یک از شما منکرى را دید باید با دست خود آن را تغییر دهد. اگر نتوانست، با زبانش تغییر دهد (اعتراض کند) و باز اگر نتوانست، در قلبش آن را انکار کند و این ضعیف ترین مرحله ایمان است. .الترغیب و الترهیب : 3/223/1.
رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : کَیفَ بِکُم إذا فَسَدَت نِساؤکُم ، و فَسَقَ شَبابُکُم ، و لَم تَأمُروا بِالمَعروفِ و لَم تَنهَوا عَنِ المُنکَرِ ؟ ! … کَیفَ بِکُم إذا أمَرتُم بِالمُنکَرِ و نَهَیتُم عَنِ المَعروفِ ؟ ! … کَیفَ بِکُم إذا رَأیتُمُ المَعروفَ مُنکَرا و المُنکَرَ مَعروفا ؟ ! پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : چه حالى خواهید داشت آن گاه که زنانتان فاسد شوند و جوانانتان نابکار شوند و شما امر به معروف و نهى از منکر نکنید؟… چه حالى خواهید داشت آن گاه که به زشت کارى فرمان رانید و از خوبیها باز دارید؟… چه حالى خواهید داشت آن گاه که خوب را زشت شمرید و زشت را نیکو؟ تهذیب الأحکام : 6/177/359.
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : إلَى اللّه ِ أشکو مِن مَعشَرٍ یَعیشونَ جُهّالاً ، و یَموتونَ ضُلاّلاً … و لا عِندَهُم أنکَرُ مِنَ المَعروفِ ، و لا أعرَفُ مِنَ المُنکَرِ ! امام على علیه السلام : به خدا شکایت مى برم از گروهى که نادان زندگى مى کنند و گمراه مى میرند… و در نزد آنها چیزى زشت تر از نیکى و خوبتر از زشتى نیست! نهج البلاغة : الخطبة 17.
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : إنَّهُ سَیَأتی عَلَیکُم مِن بَعدی زَمانٌ لَیسَ فیهِ شَیءٌ أخفى مِنَ الحَقِّ ، و لا أظهَرَ مِنَ الباطِلِ … و لا فی البِلادِ شَیءٌ أنکَرَ مِنَ المَعروفِ ، و لا أعرَفَ مِنَ المُنکَرِ ! امام على علیه السلام : پس از من روزگارى بر شما فرا خواهد رسید که در آن زمان چیزى پنهانتر از حق و چیزى آشکارتر از باطل نیست… و در شهرها چیزى نا پسندتر از کار نیک و پسندیده تر از کار زشت وجود ندارد! نهج البلاغة : الخطبة 147.
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : وَیلٌ لِمَن یَأمُرُ بِالمُنکَرِ و یَنهى عَنِ المَعروفِ ! امام صادق علیه السلام : واى بر کسى که به زشت کارى فرمان مى دهد و از خوبیها باز مى دارد! الزهد للحسین بن سعید : 106/290.
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : إنَّ رَجُلاً مِن خَثعَمٍ جاءَ إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فقالَ : یا رَسولَ اللّه ِ ، أخبِرنی … أیُّ الأعمالِ أبغَضُ إلَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ ؟ قالَ : الشِّرکُ بِاللّه ِ ، قالَ : ثُمّ ما ذا ؟ قالَ : قَطیعَةُ الرَّحِمِ ، قالَ : ثُمّ ما ذا ؟ قالَ : الأمرُ بِالمُنکَرِ و النَّهیُ عَنِ المَعروفِ . امام صادق علیه السلام : مردى از خثعم خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! به من بفرمایید… کدام کارها نزد خداوند عزّ و جلّ منفورتر است؟ حضرت فرمود: شرک ورزیدن به خدا. عرض کرد: سپس چه کارى؟ فرمود: بریدن پیوند خویشاوندى. عرض کرد: بعد چه کارى؟ فرمود: فرمان دادن به زشت کارى ها و بازداشتن از خوبیها. تهذیب الأحکام : 6/176/355.
امر به معروف و ترس از مردم
الترغیب و الترهیب : قال رَسولُ اللّه صلى الله علیه و آله : لا یُحَقِّرَنَّ أحَدُکُم نَفسَهُ . قالوا: یا رَسولَ اللّه ِ ، و کَیفَ یُحَقِّرُ أحَدُنا نَفسَهُ ؟ قالَ : یَرى أنَّ عَلَیهِ مَقالاً ، ثُمّ لا یَقولُ فیهِ ، فیَقولُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ یَومَ القِیامَةِ : ما مَنَعَکَ أن تَقولَ فی کَذا و کَذا ؟ فیَقولُ : خَشیَةُ النّاسِ ! فیَقولُ : فإیّایَ کُنتَ أحَقَّ أن تَخشى . الترغیب و الترهیب : پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود : هیچ یک از شما نباید خود را کوچک کند. عرض کردند: اى رسول خدا! چگونه کسى از ما خود را کوچک مى کند؟ فرمود: به این ترتیب که در جایى خود را موظّف به سخن گفتن بداند و چیزى نگوید. خداوند عزّ و جلّ در روز قیامت به او مى فرماید: چه چیز مانع از آن شد که درباره فلان و بهمان چیز سخنى نگویى؟ عرض مى کند: ترس از مردم! خداوند مى فرماید:
الترغیب و الترهیب : 3/227/14 )
چرا به گنهگاران اعتراض نمی کنید.
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : ( ـ لِقَومٍ مِن أصحابِهِ ـ ) : إنَّهُ قَد حَقَّ لی أن آخُذَ البَریءَ مِنکُم بِالسَّقیمِ ، و کَیفَ لا یحِقُّ لی ذلکَ و أنتُم یَب

1500800767images_67_.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   یکشنبه 1 مرداد 1396نظر دهید »

#شقی_و_معنای_آن

#الشقی شقی فی بطن امة( میزان الحکمة ج2 ص1478)
انسان شقی از جنینی شقی است. این جملات اقتضایی است . زیرا ممکن است شقی سعید و عاقبت بالخیر شود و عکس آن نیز صحیح است . کافر. که خداوند در قرآن به آیه ای اشاره کرده اند که بعضی از مفسرین در معنا به عبارت کفر و مومن را بر آن پیاده کرده اند، …یحیی و یمیت و یمیت ویحیی، که از کافر مؤمن بدنیا می آید و از مؤمن کافر، که در طول تاریخ چنین افرادی معرفی شده اند . ودلیل دیگر اینکه انسان ممکن الوجود است نه واجب الوجوب که امکان ذاتی ندارد پس نمی توان شقی بودن او را حتمی دانست.” به علییین رسیدن و یا به سجین رسیدن دست خود انسان است.” امیرالمؤمنین (ع) به فرزندش فرمودند: ای نبّی لا تؤیس مذنبا ای بنّی کم من عاص نجا و کم من عامل هوی” پسرم چه بسا گنه کاری را از رحمت خدا نومید نگردان- پسرم چه بسا گنه کاری که رستگار شود ، چه بسا نیک کرداری در هلاکت فرود آید (تحف العقول ص 90)

1500734401img-20150225-wa0092.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 31 تیر 1396نظر دهید »

#تقدیم_به_اهل_تحقیق

اذهما فی الغار
—————-
بودن دو نفر در غار نشان دهنده فضیلت آن شخص همراه پیامبر نیست . مؤمن و کافر در یک جا ممکن است جمع گردد. مسجد پیامبر(ص) از غار با شرافتتر است با وجود این مؤمنین و منافقین و کافرین احیانأ در آن جمع می شوند. کشتی نوح ، پیغمبر و شیطان و چهارپایان را در بر داشت ، بنابراین مکان ، بر فضیلتی که گفتی دلالت ندارد. وقتی صحبت بین مؤمن و کافر و بین عاقل و حیوان و جماد واقع می شودچگونه دلیلی برای دوست تو(لصاحبه) در آن است؟
عبارت “لا تحزن” نهی است ،جز این نیست که اندوهگین شدن ابوبکر یا طاعت بوده و یا معصیت ، اگر طاعت می بود که پیامبر(ص) از طاعتها نهی نمی کند ،بلکه به آن امر می کند و اگر معصیت بوده که پیغمبر (ص) او را نهی کرده و این ایه شاهدی بر معصیت اوست.
جمله “انّ الله معنا” پیامبر(ص) از خودش به لفظ جمع تعبیر کرده چنانکه خداوند تعالی در قرآن با لفظ جمع می فرماید: انّا نحن نزلنا الذکر –
ویا اگر گفته شده ابوبکر در اینجا نگران علی ابن ابیطالب (ع) بوده ،پاسخ این است که پیامبر(ص) فرمود: اندوهگین مباش! که خداوند با من و علی(ع) است .
ویا در جمله خدا سکینه و آرامش را بر ابوبکر وارد کرد – پاسخ این است که اگر ابوبکرصاحب آرامش است پس لشگریان هم به تأیید او آمده اند و حال آنکه این سخن دور کردن نبّوت از رسول خدا می باشد.(مکیال المکارم-سید محمد تقی موسوی اصفهانی- ترجمه ج یک)

149951270501-500x300.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   شنبه 17 تیر 1396نظر دهید »

#ایکاش_می فهمیدیم
در مجلد 9 بحار صفحه 203(1599) از حضرت رضا علیه السلام روایت شده که پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله درباره علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: خدایا دوست بدار هر که او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد، و یاری کن هر که او را یاری کند و خوار و پست گردان هر که او را تنها گذارد.
البته دوستی و یاری کردن آن حضرت در این دوره و عصر پیروی از او و عمل کردن بدستورات وابلاغ مقاصد اوست از اخلاق و رفتار حسنه و عقاید حقه و صفات پسندیده آن بزرگوار است.
در کتاب کافی حدیثی از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که فرمود؛ هر که بخواهد بداند که خدا او را دوست دارد باید اطاعت او رانماید و از ما پیروی کند مگر نشنیدی قول خدا را که می فرمایدقل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله آل عمران آیه 31 - بعد آن حضرت فرمود: بخدا قسم کسی اطاعت خدا را نمی کند مگر آنکه بواسطه اطاعتش از خدا او را پیرو ما گرداند، و بخدا قسم بنده ای پیرو ما نمیشود مگر آنکه او را دوست میدارد، و بخدا سوگند بنده ای پیروی ما را رها نکند مگر آنکه با ما دشمنی داشته باشد، و بخدا قسم کسی با ما دشمنی نمی کند مگر آنکه خدا را نافرمانی کند، و کسی که با عصیان و نافرمانی خدا بمیرد خدا او را رسوا گرداند واو را برو در آتش افکند

14991673161_91_.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   سه شنبه 13 تیر 1396نظر دهید »

#حجاب_از_حضرت_زهرا_س
عفاف و حجاب از دیدگاه حضرت فاطمه زهرا (س)

بدون تردید پوشش اسلامی برای زنان، از ضروریات دین مقدس اسلام است، چنان که آیات متعددی از قرآن بر این مطلب دلالت دارند. از طرفی مسأله حجاب یکی از جنجالی‏ترین مسائل دنیای دیروز و امروز است، به ویژه طرفداران اعلامیّه حقوق بشر، که با عنوان کردن «تساوی حقوق زن و مرد»، پوشش را برای زن دست و پاگیر دانسته، و آن را برخلاف آزادی قلمداد و به عنوان حمایت از حقوق زن، مطرح می‏نمایند، این مسأله را بسیار حسّاس نموده است، در صورتی که پوشش اسلامی را باید در مجموع ابعادش مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، که با توجّه به مجموع، به نفع زن و جامعه است، و نه تنها دست و پا گیر نیست و تضادی با آزادی ندارد، بلکه زنان در عین حفظ پوشش اسلامی، می‏توانند برترین فعالیّت‏های اجتماعی را داشته باشند، و در چارچوب آزادی‏های صحیح و مقبول، از حق آزادی خود بهره‏مند گردند، زیرا حجاب در اسلام به معنای پرده نشینی نیست، بلکه به معنای پوششی معقول برای جلوگیری از فساد، و حفظ کرامت زن است، و ما امروز در جمهوری اسلامی ایران می‏بینیم که زنان در همه صحنه‏ها و عرصه‏ها، از مجلس قانون‏گذاری گرفته تا آموزش و پرورش و بیمارستان‏ها و ادارات، می‏توانند در چهارچوب حفظ پوشش اسلامی، به کار و تلاش بپردازند، بی آن‏که حجاب اسلامی برای تلاش‏های آنان، مشکلی ایجاد کند، و حقّ آزادی صحیح آنها را تضییع نماید.
حجاب در اسلام از یک مسأله کلّی‏تر و اساسی‏تری ریشه می‏گیرد، و آن این است که اسلام می‏خواهد انواع التذاذهای جنسی، چه بصری و لمسی و چه نوع دیگر به محیط خانوادگی و در کادر ازدواج قانونی، اختصاص یابد، اجتماع منحصرا برای کار و فعّالیت باشد، برخلاف سیستم غربی عصر حاضر، که کار و فعّالیت را با لذّت‏جویی‏های جنسی به هم می‏آمیزد، اسلام می‏خواهد این دو محیط را کاملاً از یکدیگر تفکیک کند».3

حضرت فاطمه(س)زن نمونه یا نمونه زن؟
د .
دین مبین اسلام الگوها و شاخص‌های‌متعالی ‌ارائه داده و انسانها را به پیروی از سیره عملی و نظری آنان دعوت نموده است. اگر درمکاتب ساخته بشر، الگوی عملی وجود ندارد و آنان ناگزیرند ایده آلیستی بیندیشند، خوشبختانه درمکتب اسلام راستین یعنی تشیع، الگوهای بسیاری وجود دارد.
دامنه تأثیر گذاری اسوه ها از نظر قرآن اعم از حوزه فردی، اجتماعی و تاریخی است . در حوزه فردی نقش سرمشقها اصلاح مناسبات اجتماعی و سیاسی است و درعرصه تاریخی تأثیر اسوه ها به تغییر و تحول در جهت گیریهای تاریخی ارتباط می‌یابد.
، مسیر تعالی وبالندگی معنوی برای آنان هموار است. اگر علی (ع) الگو ونمونه انسان کامل و ایده آل است در وجود مرد بودن، زهرای مرضیه نیز الگوی ایده آل انسان کامل است درمظهر زن بودن. قران وقتی می‌فرماید :« لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة »( احزاب،33/ 31 ) مقصود از «لکم» همه انسان هاست،نه فقط مردان. این مطلب درمورد حضرت زهرا (س) نیز صادق است .آنچه فاطمه (س) را اسوه و نمونه ساخته،کمال انسانی اوست و بدین خاطر متعلق به عالم انسانیت است. ارزش های انسانی اختصاص به زن یا مرد ندارد و به تبع آن اسوه های انسانی نیز همین گونه اند. فاطمه(س) چنان که اسوه زنان است اسوه مردان نیزهست.( همانند پیامبران و امامان)
بین زن نمونه بودن و نمونه زن بودن تفاوت است ؛ زن نمونه یعنی زنی که سیره و روش او را همگان قادرند در زندگی اتخاذ واعمال نمایند و براساس سیره و سلوک او مسیرزندگی خویش را بپیمایند و نمونه زن یعنی زنی که میان زنان نمونه و الگوست.
بالاترین ارزش زن از نظر حضرت زهرا علیهاالسلام
از منظر حضرت زهرا علیهاالسلام نزدیک ترین حالات زن به خداوند متعال هنگامى است که خود را از دید نامحرمان دور نماید و در منزل خود به خانه دارى و تربیت فرزند و پذیرایى از همسر خود بپردازد. امام صادق علیه السلام به نقل از حضرت فاطمه علیهاالسلام دراین باره فرمود: «أَنَّ أَدْنَى مَا تَکُونُ مِنْ رَبِّهَا أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِهَا، نزدیک ترین حالات یک زن به خداوند متعال زمانى است که در منزل مى ماند [و به امور خانه دارى و تربیت فرزند مى پردازد].»
آرى، یک زن مسلمان هرگز فرمان خداوند متعال را در مورد حفظ عفت و عصمت خود فراموش نمى کند و در طول زندگى حجاب خود را همانند گوهرى گرانبها پاسدارى مى کند. این سخن معروف حضرت زهرا علیهاالسلام که ضامن پایدارى جوامع و مایه استحکام خانواده هاست، همواره باید در معرض دید بانوان مسلمان به ویژه دختران جوان باشد که فرمود: «خَیْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا یَرَیْنَ الرِّجَالَ وَ لَا یَرَاهُنَّ الرِّجَالُ؛ بهترین و نیکوترین عمل زنان آن است که [بدون ضرورت] مردان [نامحرم] را نبینند و مردان [نامحرم] نیز آنان را ننگرند
فرانس فانون نویسنده فرانسوى مى گوید: «نیروهاى اشغالگر در کشور مسلمان الجزائر مأموریت داشتند تا هویت و اصالت فرهنگى ملت الجزائر را نابود سازند و در این راه حداکثر کوشش خود را بر تخریب مسئله حجاب و چادر زنان متمرکز کرده بودند؛ زیرا آن را نشانه مهم اصالت ملى زنان الجزائرى تلقى مى کردند. از دیدگاه استعمارگران هجوم به تار و پود جامعه اسلامى الجزائر ابتدا باید از تحت تأثیر قرار دادن زنان آغاز مى شد. دستگاه استعمارى فرانسه براى مبارزه با حجاب زنان و بیرون کشیدن آنان از کانون خانواده، مبالغ هنگفتى را اختصاص داده بود. آنها بر این باور بودند که حجاب زن سدّ محکم و دژ عظیمى در برابر نفوذ غربیهاست. هر چادرى که کنار گذاشته شود، افق جدید و گام بلندى در تسلط استعمارگران بر کشورهاى اسلامى است. پس از دیدن هر زن مسلمانى که حجاب را کنار گذاشته است، امید تسلط آنان ده برابر مى گردد. با هر چادرى که رها مى گردد، گویى جامعه اسلامى براى پذیرش و تسلیم در برابر استعمارگران آماده تر مى شود.(بخش اول)

14990587381_1_hejab19.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 12 تیر 1396نظر دهید »

#قدس_متعلق_به_مسلمانان_است
مسجد الاقصی و معبد سلیمان مکان مقدس اسلام ،” مسیحیت یهودیت با چاشنی آغاز جنگ جهانی سوم”
بنا بر ادعای یهودیت ، مسجد الاقصی بر روی خرابه های معبد سلیمان بنا شده است و معتقدند که آن معبد باید باز سازی شود. ولی مسلمانان معتقدند که حضرت رسول(ص) از این مکان به آسمان معراج داشتند. معبد سلیمان اولین بار توسط سلیمان نبی(ع) در سال 960 قبل از میلاد مسیح ساخته شد معبدی که در سال 597 قبل از میلاد بدست بابلیها ویران شد.در سال 70 میلاد نیز باز به دست تیتوس امپراطور روم با خاک یکسان شد. یکبار توسط مسلمانان در اورشلیم { (تاریخچه این سرزمین به پیش از هجرت ابراهیم به ان باز می گردد و از دیر باز به سرزمین کنعانیان معروف بوده است برخی نیز از نگاه اسطوره ای ، سابقه آنرا به آغاز ظهور بشر در زمین باز گردانده اند(الانس الجلیل ج1 ص7-8)اورشلیم در نقش نمادی از تمام آن سرزمین مقّدس از مهمترین مناطق آن به شمار می رود که نخستین اثر باستانی آن به قرن 19 و سپس 14 قبل از میلاد باز می گردد. این شهر در کتابهای مقدس به نامهای ” یبوس” (کتاب مقدس، داوران ارئییل ” همان اشعیا “شهر نیکی و عدالت و امان و شهر مقدس یا سرزمین مقدس، ارض موعود ، سرزمین آرا ئیل یاد شده است.بیت المقّدس در طول تاریخ ساکنان گوناگونی را بخود دیده است ؛ کنعانیان- حلیّان- یبوسیان – اموریان- عبرانیان (یهود)} مسجد الاقصی باز سازی شد . در قرون اخیر پس از اشغال فلسطین توسط یهودیان و تشکیل دولت اسرائیل و جنبش صهیونیسم ساخت معبد سلیمان را پایه ریزی کردند و بارها برای تخریب مسجد الاقصی اقدام کرده اند.و این تصمیم موجب بروز موضع گیری های جهانی بر علیه اسرائیل می شود و جهان اسلام را برعلیه اسرائیل تحریک و ایجاد بی ثباتی در منطقه خاورمیانه می شود.(نرم افزار نور –نور السیره تاریخ)

1498043241490973.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   چهارشنبه 31 خرداد 1396نظر دهید »

#یا_صاحب_الزمان_ادرکنی

تحمل تهمتها
چاره نیست که ما تحمل کنیم برچسب ارتجاع را. ما ارتجاعی هستیم که دست خائنان را از مملکت قطع کردیم. و ما ارتجاعیون آزادی را به مملکت برگرداندیم. و ما ارتجاعیون استقلال را به مملکت خودمان برگرداندیم. و ما ارتجاعیون دزدها را که بر ذخایر ما سلطه داشتند، از مملکت خودمان خارج کردیم. و ما ارتجاعیون آزادی به همه قشرها دادیم. و بعد از اینکه معلوم شد، از بعضی دادگاهها به واسطه توطئه ای که شده بود، نگذاشتند توطئه را انجام بدهند. ما باید تحمل کنیم این مسائل را، و باید هم از همینهایی که در ایران هستند و به اسم روشنفکر یا به اسم نویسنده و امثال ذلک هستند و خرابکار هستند، این برچسبها را قبول کنیم
مرتجع کیست؟#
هرچه در راه اسلام بدهیم و هرچه در راه خدا بدهیم و هرچه در راه قرآن بدهیم فخر ماست، افتخار ماست، راه حق است. بگذار باطلها هرچه می خواهند بگویند. بگذار باطلها شما را مرتجع بدانند. بگذار آنهایی که می خواهند برای دیگران زحمت بکشند، از ملت خودشان غافل اند، از کشور خودشان غافل اند، پشت کردند به ملت و کشور و برای شرق و غرب زحمت می کشند، بگذار آنها، کسانی [را] که در کشور خودشان و برای خودشان و برای استقلال خودشان زحمت می کشند، مرتجع بدانند.
دنیا باید قضاوت کند و در این امر توجه کند و نظر بدهد که آیا ملتی که دشمنها را، دشمنهای کشور را، جنایتکارها را، خیانتکارها را از صحنه بیرون رانده است و می خواهد آزادی برای خودش به دست بیاورد، می خواهد استقلال برای خودش به دست بیاورد، این ملت مرتجع است، یا آنهایی که الآن هم که جنایتکارها بیرون هستند و رفتند، برای آنها کار می کنند، برای آنها در مدارس می روند و تبلیغات سوء می کنند، برای خارجیها آنها زحمت می کشند. آیا آنهایی که استقلال ملت ما را می خواهند سلب کنند، آزادی کشور ما و ملت ما را می خواهند از دستش بگیرند، آنها مرتجع هستند، یا آنهایی که می خواهند از زیر بار ظلم خارج بشوند و مستقل باشند؟ آیا کسی که می خواهد پیوسته به شرق و غرب نباشد و با مشت محکم در مقابل شرق و غرب ایستاد و ملت خودش را نجات داد این مرتجع است، یا آن که از اول تا حالا به اسم اینکه برای خلق می خواهد فدا باشد برای دشمن خلق فداکاری می کند. به طرف چپ می کشد، به طرف راست می کشد؟ صحیفه امام، ج‏10، ص 476؛ سخنرانی در جمع دانشجویان اصفهان، 13 آبان 1358.
. صحیفه امام، ج‏11، ص 512؛ سخنرانی در جمع کفن پوشان شهرکرد و بابل، 10 دی 1358.

1497260375m_41.jpg


موضوعات: بدون موضوع
   دوشنبه 22 خرداد 1396نظر دهید »

1 ... 14 15 16 ...17 ... 19 ...21 ...22 23 24 ... 28

اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
وبلاگ اینجانب ،تبلیغی، ارشادی، اخلاقی، دوست شناسی، دشمن شناسی، ولایتمداری،استقامت ، ایثار تا شهادت. راه ما راه علی بن ابیطالب است.
جستجو
Random photo
شرح دعای خمس عشر - مناجات دهم مناجات متوسلین